۸/۰۱/۱۳۸۹

آورده اند که:

درزمان های گذشته حن گیری بود که جن ها می گرفت و در شیشه می کرد و در مقابل پول قند و چای خود را از جن زدگان تامین می کرد، این بود تا اینکه جن گیری از رونق افتاد و بازار کساد شد و جن گیر اجبارا برای تامین قند و چای خود یکی از جن های محبوس در شیشه را آزاد کرد و گفت : ای جن ، آزادت می کنم به شرط آنکه قند و چای مرا تامین نمایی. القصه جن آزاد شده هر روز مقداری قند و چای برای جن گیر می آورد تا عاقبت در شهر شایعه شد که دکان میرزا جعفر بقال را دزد غارت کرده است و گزمه ها به دنبال سارق یا سارقین می گردند، اما هیچ خط و ربطی نمی یافتند تا اینکه به جن گیر مضنون شده و او را متهم به آزاد کردن جن می کنند و از او می خواهند جن را دوباره به شیشه بر گرداند ، جن گیر هم فورأ شیشه و آینه را حاضر کرد و جن را گرفت و در حضور گزمه ها خطاب به جن فریاد زد ، پدر سوخته من از تو قند و چای خواستم و تو رفتی دکان میرزا جعفر بقال را زدی ؟ جن ساده دل هم در جواب گفت : مرد حسابی مگر من کارخانه امین الضرب کهریزک و یا باغ چای لاهیجان قوام السلطنه را داشتم که صبح تا شب برای تو قند و چای فراهم کنم ؟ تو باید می دانستی که من از همین دکان ها ما یحتاج تو را تامین می کنم.

۴ نظر:

نسیم بامدادی گفت...

جن گیرهای امروزی نیاز به چنین کارهایی ندارند .

نسیم بامدادی گفت...

نامه نرسید !

نسیم صبحگاهی گفت...

آدرس وبلاگ جدید را لینک نکردی ؟

نسیم صبحگاهی گفت...

http://toufighi.blogfa.com/